آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی (هستی)؟
ادامه مطلب ...و می دانم ای خدا؛ میدانم که برای عشق زیستن و برای زیبایی و خیر، مطلق بودن ، چگونه آدمی را به مطلق میبرد. چگونه اخلاص این وجود نسبی را، این موجود حقیقی را که مجموعهای از احتیاجهاست و ضعفها و انتظارها و ترسهاست ، مطلق میکند.
ادامه مطلب ...