جاودانه | IMMORTAL

...::: به جاودانه خوش آمدید :::...

جاودانه | IMMORTAL

...::: به جاودانه خوش آمدید :::...

هدایت در ملتقای خیام و کافکا (قسمت سوم)

در کتاب نخست، یعنی رباعیات...، هدایت 201 رباعی را برگزیده که بلافاصله پس از طبع صفحات اصلی ــ چنان‌که در بعدالتحریر توضیحی او و ناشر در صفحة پایانی کتاب آمده است ــ بر او معلوم شده که از آن میان چهار رباعی از خیام نیست، و در واقع تعداد رباعیات برگزیدة او 197 رباعی است. هدایت این مجموعه ــ در واقع 197 رباعی ــ را «مطابق سبک و افکار فلسفی» خیام، و براساس چهارده رباعی، در منابعی نظیر مونس‌الاحرار جاجری، چهار مقالة نظامی عروضی، مرصادالعباد نجم‌الدین رازی و تاریخ الحکمای جمال‌الدین القفطی و تاریخ الفی ــ از قدیمی‌ترین و معتبرترین متونی که اشعار خیام در آن‌ها ضبط است ــ یافته و برگزیده است.
ادامه مطلب ...

هدایت در ملتقای خیام و کافکا (قسمت دوم)

از طرف دیگر، چنان‌که می‌دانیم، هدایت کمابیش همین رابطه را با نویسنده نام‌آور چک فرانتس کافکا نیز داشته است، و گرایش و ارادت خود را نسبت به او، به همان صراحت، نشان داده است؛ به طوری که شناخت همه جانبه اندیشه و آثار هدایت، از جمله دیدگاه او نسبت به خیام، بدون توجه به این رابطه وافی به مقصود نخواهد بود. از قضا در معرفی و به دست دادن چهره ادبی کافکا در ایران، کمابیش هم چون خیام، فصل تقدم با هدایت است، و او جریان کاوش خود را در جهان شگفت اندیشه کافکا در رساله معروف پیام کافکا نقل کرده است؛...
ادامه مطلب ...

هدایت در ملتقای خیام و کافکا (قسمت اول)

هدایت در حوالی بیست سالگی، دو سه سالی قبل از سفر تحصیلی خود به فرانسه، در تدارک تألیف نخستین کتابش بود. او برای تآلیف این کتاب، که شامل گزیده‌ای از رباعیات خیام و مقدمه‌ای تفصیلی بر آن بود، ناگزیر از غوطه خوردن در متون کهن ادب فارسی بود، که برای جوانی به سن او سخت شگفت‌انگیز می‌نمود. این شگفتی به ویژه از آن رو بود که تا آن زمان دیوان منقح و معتبری از رباعیات خیام در دسترس علاقه‌مندان به شعر فارسی نبود، و انتشار این قبیل آثار نیز، به رسم رایج زمانه، بر ذمه فضلای جا سنگین و «ریش و سبیل‌دار» بود. هدایت بر این حقیقت واقف بود که خیام را نمی‌توان با هیچ شاعر دیگری در ایران مقایسه کرد، و تشخیص اصالت و صحت رباعیات او حتی برای یک محقق فرهیخته نیز خالی از شایبه و تعارض نیست...
ادامه مطلب ...

فـــــردوسی و زبان فــــــــارسی

شور میهن پرستی و ایران دوستی فردوسی بزرگ را بر آن داشت که از دانش ژرف خود در زبان فارسی برای سرودن شاهنامه بهره گیرد. او همه کوشش خود را به کار برد تا هنگام سرودن شاهنامه زبان فارسی را از آلودگی به واژه های بیگانه آن هم بیگانه ای که کشورش را به نابودی کشانده و کوشش داشت با چیرگی بر زبان فارسی ایران را برای همیشه همانند دیگر کشورهای باستانی خاورمیانه به کشوری عرب زبان و در نتیجه به سرزمین عربی دگرگون کند بزداید. اگر امروز زبان شیرین فارسی را در بیان پیوندها و اندیشه های خود به کار می بریم وامدار نخستین سرایندگان ایران به ویژه فردوسی هستیم...
ادامه مطلب ...

به بهانه ۲۱ آذر ( سالروز تولد احمد شاملو)

احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت که تبار او به گفتهٔ احمد شاملو در شعر من بامدادم سرانجام از مجموعهٔ مدایح بی‌صله به اهالی کابل برمی‌گشت. مادرش کوکب عراقی شاملو، و از قفقازیهایی بود که انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، خانواده‌اش را به ایران کوچانده‌بود. دورهٔ کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت می‌رفت...
ادامه مطلب ...

حکایت زوال ضرب‌المثل‌ها د‌ر روزگار ما

تقصیر ماد‌ربزرگ بود‌. خد‌ا بیامرز همیشه از کمرد‌رد‌ گله د‌اشت. ما هم هی د‌رس اد‌ب می‌آموختیم و احترام به بزرگتر. این بود‌ که هر ظهر و هر شب د‌ست می‌کشید‌یم بر پشت ماد‌ربزرگ و خد‌ابیامرز انگار که حس ند‌اشت: «کس نخارد‌ پشت من، جز ناخن انگشت من.» تقصیر ماد‌ربزرگ بود‌، وگرنه ما را چه به این همه ضرب‌المثل.
القصه، ما ماند‌یم و ضرب‌المثل‌ها. آخر اد‌ب می‌آموختیم و ...
ادامه مطلب ...

مـــــــــــــــــــــادر

پیامبری و درختی و جوانی در جوار هم بودند. پیامبر نامش آشنا بود، درخت نامش سرو و جوان نامی نداشت، او شهیدی گمنام بود.
پیرزنی دوان دوان به سمتشان آمد. سراسیمه خودش را روی مزار پیامبر انداخت، (بی‌آن‌که او را بشناسد) و به زاری گفت: پسرم را از تو می‌خواهم، شفایش را.
و به شتاب، آبی روی سنگ شهید پاشید، (بی آنکه نامش را بداند) و به گریه گفت...
ادامه مطلب ...

راهی بسوی تکــــامل

در این راه طولانی (که ما بی خبریم و چون باد می گذرد) بگذار خرده اختلاف هایمان با هم، باقی بماند. خواهش می کنم! مخواه که یکی شویم, مطلقاً یکی.
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم، یک ساز را، یک کتاب، یک طعم را، یک رنگ را، و یک گونه نگاه کردن را...

ادامه مطلب ...

یادداشتی بر آثار ویرجینیا وولف از میریام آلوت

آیا زندگی مثل این است؟
بگذارید خطر کنیم، و با قبول این واقعیت که هر نقدی که درباره مقوله رمان به طور کلی نوشته می‌شود هاله‌ای از ابهام در پیرامون خود دارد، این عقیده را بپذیریم که از نظر ما در این دوره از زمانه آن شکل از داستان که [ تحت عنوان داستان واقعگرا] بیش از هر شکل دیگر رواج و رونق دارد در بیشتر موارد نمی‌تواند گمگشته‌ای را که ما درجستجوی آنیم اصولاَ ببیند، تا چه رسد که بخواهد آن را در خود جای دهد و فراروی ما بگذارد. ما خواه آن گمگشته را زندگی بنامیم و خواه روح یا حقیقت و یا واقعیت، این قدر هست که می‌بینیم آن چیز، آن چیز اساسی، اکنون از ما دورتر ، یا بسا که پرت‌تر، افتاده است و دیگر به هیچ روی حاضر نیست تن به جامة ناساز و نامیمونی بسپارد که ما برای آن فراهم آورده‌ایم...
ادامه مطلب ...